English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6006 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
googolplex U عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
pareto criterion U ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
acceptably U بطورقابل قبول
hereditably U بطورقابل توارث
intelligibly U بطورقابل درک
controllable twist U تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
as much as possible U تا بتوان
as far as possible U تا انجا که بتوان
exponentiation U بتوان رساندن
micron U 01 بتوان 6- متر
quintillion U عدد یک با 81 صفر بتوان 2
tredecillion U عدد یک با 24 صفر بتوان 2
quattuordecillion U عدد یک با 54صفر بتوان 2
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
undecillion U عدد یک با 63 صفر بتوان 2
evincibly U بطوریکه بتوان اثبات کردن
squared U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squaring U بتوان دوم بردن مجذور کردن
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
squares U بتوان دوم بردن مجذور کردن
ideally U بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
square U بتوان دوم بردن مجذور کردن
end strings U نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
current fund U اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
manageably U پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
microbar U واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
unclocked U مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition U عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions U عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
inestimably U پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
hand U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
income effect U اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangover U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangovers U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
varies U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
it is past cure U از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell U کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
plastic U تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
variable area nozzle U نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
in the event that U چنانکه
as U چنانکه
how U چنانکه
so that U چنانکه
final set U حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
changing U تغییر کردن تغییر دادن
changes U تغییر کردن تغییر دادن
change U تغییر کردن تغییر دادن
changed U تغییر کردن تغییر دادن
change over U تغییر روش تغییر رویه
coordinately U چنانکه یکجورباشد
as it deserves U چنانکه باید
as is well known U چنانکه مشهور
dilatorily U چنانکه پرشود
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
prettily U چنانکه زیبانماید
admissibleness U چنانکه روا
pinchingly U چنانکه فشاراورد
proper U چنانکه شایدوباید
insolubly U چنانکه اب نشود
so to speak U چنانکه گویی
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
permissively U چنانکه مخیرسازد
owenism U اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
interminably U چنانکه تمام نشود
meetly U چنانکه باید و شاید
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
medially U چنانکه درمیان باشد
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
meetly U چنانکه در خور باشد
effusively U چنانکه گویی بریزد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
perniciously U چنانکه زیان اورد
prettily U بخوبی چنانکه باید
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
funnily U چنانکه خنده اورد
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
invisibly U چنانکه دیده نشود
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
according to his version U چنانکه او شرح میداد
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
according as چنانکه بدان سان که
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
to vote plump U رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
fm U فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
discreditably U چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
cycled U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
officinal names of drugs U نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
Recent search history Forum search
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1pedal pamping
1I am good with figures,how about you?
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1نقش ارامنه در تغییر و تکامل زبان ترکی
1to take a spell at whell
1nonconversation
1 moves up the range
1she kept the polite small talk going.
1Oem
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com